و صدای پای مرگ که می آید، دیگر چیزی نمی شنوم
به گزارش تور بالی اندونزی، سرویس ادبیات خبرنگاران ، 19 سال از درگذشت حسین پناهی، بازیگر، شاعر، نویسنده و فیلسوف می گذرد. پناهی بیشتر اشعار خود را به شیوه شعر سپید و موج نو سرود و بیش از درگیری در ظواهر شعر به درونمایه توجه می کرد.
حسین پناهی با توجه به محیط زندگی و تدبر و مطالعات فلسفی و نیز پیوندی که با هنر و سینما داشت توانست به موضوعات متعددی در شعر خود بپردازد. شعرش نیز مانند اخلاقش ساده و روستایی است. شعر پناهی دارای بن مایه های فلسفی است و وطن، مرگ و عشق در آن بسامد بالایی دارد.
در اشعارش نگاه عاشقانه به هستی جاری است:
خواهران و برادران
نعمت اندوه و رنج را شکرگذار باشید
همواره فاصله تان را با خوشبختی حفظ کنید
پنج یا شش ماه
خوشبختی جز رضایت نیست
به آشیانه با دست پر برمی شود پرستوی مادر گم شده در قندیل های ایوان خانه ای
که سال هاست
از یاد رفته است
خوشا به حالتان که می توانید
بخندید
گریه کنید
همین است
برای زندگی
بی فایده در پی معنای دیگری نگردید
برای حفظ رضایت
نعمت انتظار و کوشش را شکرگذار باشید
پرستوهای مادر
قادر به شمارش جوجه های خود نیستند
از مصادیق نگاه عاشقانه به هستی در اشعار حسین پناهی می توان به عشق به زندگی، زیبایی های دنیا هستی، عشق به اطرافیان، عشق به طبیعت، عشق به دوران کودکیش و عشق به هنر اشاره نمود.
پناهی همواره عاشق زندگی ساده روستایی بود:
من باید برگردم
تا تو قبرستون ده غش غش ریسه برم
به سگ از شدت ذوق سنگ کوچیک بزنم
توی باغ خودمون انار دزدی بخورم
وقتی که هوای حلوا کردم با خدا حرف بزنم
آخه
تنها من می دونم شونه چوبی خواهرم کجا افتاده
کلید صندوق عجایب
لای دستمال چه نوع پیرزنی پنهونه
راز خاموشی فانوس کجاست؟
زن در شعر پناهی مادر و یا معشوقی آسمانی و دست نیافتنی است:
تو کجایی؟ نازی
عشق بی عاشق من
سرده
مثل یک قایق یخ نموده رو دریاچه یخ
یخ کردم
عین شروع زمین
نازی: زمین؟
در اشعار پناهی با یک نگاه فلسفی ویژه مواجهیم:
انسان در کجا ریشه دارد؟
در اندیشه؟
ظلمات جست وجوی ما کجاست؟
ما مامور ساخت چه محصولی هستیم؟
و در سرانجام می توان به مرگ اندیشی پناهی اشاره نمود:
صدای پای تو که می روی
و صدای پای مرگ که می آید
دیگر چیزی نمی شنوم
روحش شاد.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران